یکی از عناصری که موجب جهتگیریهای متفاوت نظریهها در علوم سیاسی و روابط بینالملل میگردد، انسانشناسی آنها است. نوع نگاه هر نظریه به انسان موجب برجسته شدن مفاهیم خاصی در آن نظریه میشود. در این پژوهش دیدگاههای واقعگرایی، لیبرالیسم و اسلام در مورد انسان و تأثیر این دیدگاهها بر فهم آنها از پدیدههای بینالمللی بر اساس روش هرمونتیک کوئنتین اسکینر مورد بررسی قرار گرفت. در واقعگرایی به بررسی نظریههای هانس. جی مورگنتا و کنث والتز به عنوان دو نظریهپرداز مطرح واقعگرایی پرداخته شد. در لیبرالیسم رابرت کئوهن و جوزف نای مورد بررسی قرار گرفت. در مورد اسلام نیز دیدگاه آیتالله جوادی آملی به عنوان اندیشمند مطرح مسلمان شیعه در دوران معاصر مورد بحث قرار گرفت. آنچه که از این بررسیهای بهدست آمد، این است که نگاه واقعگراها و لیبرالها به انسان یکوجهی و مادیانگارانه است؛ با این تفاوت که واقعگرایی سرشت انسان را بد میداند و در نتیجه پدیدههای بینالمللی را حاصل منازعه و جنگ بر سر قدرت میداند و لیبرالیسم نگاه خوشبینانه به انسان دارد و بیشتر بر صلح و همکاری در روابط بینالملل تأکید میکند؛ اما نگاه اسلام به انسان چندوجهی است و معتقد است که انسان علاوه بر ویژگیهای طبیعی و مادی، دارای جنبههای ملکوتی و روحانی نیز است؛ چنانچه بر اساس غریزه و طبیعت خویش عمل کند و از فطرت و سرشت خود دور شود، جنگ و نزاع قطعی خواهد بود و اگر بر اساس فطرت خود رفتار نماید، روابط بر اساس همکاری و صلح برقرار خواهد شد.